خاطرات هاشمی از روزهایی که حسن روحانی عزادار شد
3 احتمال درباره مرگ ناگهانی پسر روحانی: خودکشی، خروج اتفاقی تیر از سلاح، وجود قاتل ناشناخته!
سياسي
بزرگنمايي:
پیام ویژه - خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال 1371 تا 1376 در روز 13 فروردین را در ادامه بخوانید:
سال 1371
تا نزدیک ظهر، بیشتر تلفنها از نمایندگان رد صلاحیت شده بودند که کارى براى آنها نمىتوانم بکنم و از مذاکره، جز نارضایتى روحى چیزى بهدست نمىآید. آقاى [علیاکبر] ناطق نورى، تلفنى گفت که [آقای غلامحسین کرباسچی]، شهردار تهران ، مانع الصاق پوسترهاى تبلیغاتى بر دیوارهاى شهر مىشود؛ با اینکه حق دارد ولى مشکل آفرین شده است. به شهردار گفتم که مدارا کند و در عین حال از ورود خسارت جلوگیرى شود.
از دفتر اطلاع دادند که نمایندگان رد صلاحیت شده، از اظهارات آقاى [احمد] جنتى در مصاحبه دیروز که به صورت کلى اتهامات مهم به آنها وارد کرده عصبانیاند و خواستار اعلان کتبى اتهامات به صورت رسمى هستند. حسن، پسر آقاجلال، [محافظ]، آمد و براى شغل مناسب در شهردارى تهران استمداد کرد؛ فعلاً به صورت مأمور در جهادسازندگی کار مىکند.
آقاى [مهدی] کروبى، مشکلاتى را که در انتخابات براى جناحشان پیش آمده است، تلفنى تشریح کرد. رد صلاحیت جمعى از سران و تأیید صلاحیت برخى از اعضاى مهم در تهران، باعث تفرقه شده و رد شدهها توقع دارند که مجمع روحانیون مبارز هم در انتخابات کنار بکشد. علاوه بر این، بعضى از نامزدهاى لیست آنها کنار کشیدهاند و لیست ناقص شده است. از طرفى رهبرى دستور داده که باید مجمع روحانیون در انتخابات شرکت کنند. از من توقع داشت که براى حل این مشکلات، با پذیرفتن صلاحیت جمع بیشترى از جناح آنها کمک کنم. مطالب ایشان را به رهبرى منتقل کردم. براى فردا به ایشان و آقاى [سید محمد موسوی] خویینىها وقت دادند.
عصر احمدآقا آمد و از عمل شوراى نگهبان و رد بسیارى از افراد اظهار ناراحتى کرد؛ صحبت اظهار اطاعت و عدم دخالت شد. آقاى [عبدالمجید] معادیخواه آمد. از آقای صدرایى در بنیاد تاریخ شکایت داشت و انتظار عفو دارد.
تا شب تلفنهاى زیادى از ردیها داشتم؛ براى من خیلى سخت و تلخ است. اظهارات آقاى [احمد] جنتى در مصاحبه و ادعاى مبهمِ داشتن پروندههاى سنگین مالى و اخلاقى، بیشتر آنها را عصبانى کرده است. اینگونه مقامات، نباید این چنین حرف بزنند.
عفت و همراهان که به گنبدکاووس رفته بودند، شب مراجعت نمودند. در اخبار و گزارشها، مسأله تحریم لیبى در شوراى امنیت بود و قابل توجه است.
سال 1372
امروز در خانه بودم. وقتم به استراحت و مطالعه و قدم زدن در حیاط خانه گذشت. بچههاى محسن که از رفسنجان برگشتهاند، آمدند عیدى گرفتند و با عفت براى سیزده بدر به کرج رفتند. من و یاسر ناهار خوردیم. عصر آقاى [عبدالمجید] معادیخواه، [رییس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی] آمد. مجموعه انتشارات بنیاد تاریخ را آورد و براى توسعه کار استمداد کرد.
سال 1373
امروز [سیزده بدر] هم مثل دیروز گذشت؛ با این تفاوت که دو ساعتی در دریاچه، به راندن قایق پدالی پرداختم. چند نفر از بچهها هم با من بودند و آخر کار قایق دوم را هم که فرمانش خراب شده بود، یدک میکشیدیم. ورزش خوبی است. خیلی خسته شدم و از خواب قیلوله، برای رفع خستگی استفاده کردم.
بعد از ظهر، عفت و فاطی و سعید و بچهها که از رفسنجان مراجعت کرده بودند، به ما ملحق شدند و دو سه ساعتی بودند. سپس با هم به تهران برگشتیم؛ چون معمولاً روز سیزده بدر، نزدیک غروب، راههای ورودی شهر ترافیک سنگین میشد، زودتر حرکت کردیم. در جنوب سد لتیان، اتومبیل حامل من پنچر شد. قدری صبر کردیم تا پاسداران چرخ را عوض کردند. ساعت ششوربع به خانه رسیدیم.
سال 1375
تا شب در محل سد لتیان بودیم. آقای روحانی و برادر و همسرش آمدند. مقداری با ایشان در مورد احتمالات علت مرگ فرزندش مذاکره کردیم؛ سه احتمال برایشان مطرح است. خودکشی، خروج تیر از سلاح بدون توجه و وجود قاتلی ناشناخته. هر سه احتمال، بعیدات و مقرباتی دارند، ولی کشف حقیقت مشکل شده است. راههایی برای پیگیری در نظر است. درباره انتخابات و آینده مجلس و ریاست جمهوری و نیز مسایل روابط با آلمان مذاکره کردیم. بعد از ناهار، آنها رفتند.
عصر علی اخوی زاده، توضیحاتی درباره تبلیغات و هزینههای انتخاباتی و مقداری از وقت نیز صرف مطالعه تاریخ تمدن [ویل دورانت] شد. محسن و بچههایش هم که از سفر برگشتهاند، امروز به ما ملحق شدند. ساعت نُه و نیم به منزل رسیدیم. برخلاف انتظار، جادهها شلوغ نبود.
سال 1376
سحر بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. بیشتر وقت به مطالعه و قدم زدن گذشت. مقدارى از شاهنامه فردوسى - داستان سزارین مادر رستم هنگام تولد رستم- را خواندم و با مزاح با سزارین مریم، همسر یاسر، مقایسه کردیم! کتاب تاریخ ترکمنستان را مطالعه کردم؛ نکات جالبى در ارتباط با برخورد دولت قاجار و امپراطور روسیه و انگلیس بر سر رقابت در آسیاى مرکزى و به خصوص مسایل ترکمنها، توجهم را جلب کرد.
فائزه آمد. براى هزینه برگزارى مسابقات ورزش بانوان در ایران استمداد کرد؛ پس از اینکه دولت جدید پاکستان اعلام کرده که علیرغم مصوبه دولت قبل، حاضر به برگزارى آن نیست. مقدارى وقت هم صرف تماشاى بازى والیبال پاسدارها کردم. حرفهاى نیست و کمکم چاق و کمتحرک شدهاند. معلوم است که به برنامه ورزش و بدن سازی، جدى عمل نمىکنند.
عصر یاسر و همسر و فرزند نوزادش آمدند. همین امروز از بیمارستان مرخص شدهاند. اسم دخترشان را با پیشنهاد خودشان «لیلى» گذاشتیم. اذان و اقامه در گوش راست و چپش خواندم. شباهت واضحى به مرحوم والدهام دارد. مریم با اینکه با سزارین وضع حمل کرده، حال خوبى دارد.
فیلم جالبى که در جریان رفتن به بیمارستان و بیهوشى و عمل سزارین توسط خانم دکتر [زهرا] وزیرى و بریدن ناحیه پایین شکم و بیرون آوردن بچه و بریدن و جداکردن جفت و سپس تمیزکردن بچه و به صدا وادارکردن بچه و بخیهکردن محل بریدگى و به هوش آوردن مریم و سپس شروع استفاده از شیر مادر از روز بعد و آمدن بستگان براى تبریک خود یاسر و سارا و خانم پرستار تهیه کرده بودند؛ جالب است که همه دستاندرکاران زن بودند، به جز پزشک بیهوشى که پس از بیهوشکردن، بیرون رفت و هنگام عمل جراحى، همه بدن ، جز همان نقطه بریدن، پوشیده بود. مراسم اذان گفتن من در گوش لیلی هم فیلمبردارى شد که فوراً قابل نمایش شد و ما هم تماشا کردیم؛ این هم از پیشرفتهاى مهم در صنایع تصویربردارى زمان ما است که ژاپنیها پیشتازند.
-
پنجشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۰:۳۹:۵۲
-
۲۱ بازديد
-
-
پیام ویژه
لینک کوتاه:
https://www.payamevijeh.ir/Fa/News/329353/