سیاسیکاری علیه عدالت
يادداشت
بزرگنمايي:
پیام ویژه - صبح نو / متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نیست
دکتر محسن ردادی / رهبر انقلاب اسلامی در 7تیر1399 در زمینه تحول قوهقضاییه و مبارزه با فساد راهبردهای مهمی را ارائه کردند، اما یکی از نکات حاشیهای -که پررنگتر از متن شد و بازتاب فراوانی پیدا کرد- تذکر ایشان به جوانان مؤمن عدالتخواه بود که به بزرگان پاکدست قبلی قوهقضاییه اهانت نکنند. ایشان با اشاره به اینکه مبارزه با فساد در زمان آیتالله آملیلاریجانی آغاز شد، تأکید کردند که نباید عدالتخواهی باعث شود که در مورد افراد قضاوت کنند و دشنام دهند و تهمت بزنند.
به نظر میرسد بخش زیادی از نقدهایی که علیه قوهقضاییه در گذشته ابراز شده است از سر عدالتخواهی نیست، بلکه با انگیزههای سیاسی است و همین انگیزههای سیاسی است که عدالتخواهی را به گروگان گرفته و اجازه نمیدهد جنبش عدالتخواهی در کشور فراگیر شود.
اغلب مخالفان قوهقضاییه طرفداران رییسجمهوری سابق و اسبقاند. بخشی دیگر از مخالفان، عدالتخواهان مستقل هستند. دو دسته اول (اصلاحطلبان و طرفداران دکتر احمدینژاد) انگیزههای واضح سیاسی در طرح دعوی علیه قوهقضاییه دارند. اصلاحطلبانی که در دوران فتنه، بیقانونی کردند و دستگیر شدند، کینه زیادی از دستگاه قضا به دل گرفتند و اکنون باندهای اصلاحطلب با همان انگیزههای سیاسی زمینه را برای هجمه به قوهقضاییه مساعد میبینند.
رییسجمهوری سابق نیز تا زمانی که در قدرت بود زمزمههای آرامی در اعتراض به قوهقضاییه داشت. پس از ریاست جمهوری نیز این اعتراضها از زمزمه تجاوز نمیکرد. حتی زمانی که معاون اول آقای احمدینژاد دستگیر شد، چون جزو حلقه نزدیکان ایشان نبود، اعتراض چندانی نکردند و حتی اعلام کردند جرمهایی که آقای رحیمی مرتکب شدهاند مربوط به قبل بوده و ربطی به دوره ریاست جمهوری ایشان نداشته است، اما همین که آقایان بقایی و رحیممشایی دستگیر شدند، ناگهان طوفان عدالتخواهی این گروه علیه قوهقضاییه شروع به وزیدن کرد. پس از این دستگیریها، قوهقضاییه به دشمن شماره یک این جریان تبدیل شد و گویی تمام فسادهایی که در کشور رخ میدهد مستقیم یا غیرمستقیم به خانواده لاریجانی مرتبط است. به همان اندازه که نامههای محبتآمیز آقای احمدینژاد به آقای ترامپ ارسال میشد، مصاحبهها و گفتوگوی کینهتوزانه و ابراز دشمنی نسبت به آقای آملی شدت میگرفت. سؤال این است که اگر به این اندازه دستگاه قضا فاسد است، چرا پیش از دستگیری آقایان بقایی و رحیممشایی اعتراضی صورت نمیگرفت؟ همه اینها شواهدی است که نشان میدهد چه اصلاحطلبان و چه بهاریها با انگیزههای سیاسی(هرچند با خاستگاههای متفاوت) علیه قوهقضاییه موضعگیری میکنند.
این سیاسیکاریها بیشترین ضربه را به عدالت زده و باعث شده که جنبشعدالتخواهی آلوده به سیاست دیده شود و توسط مردم جامعه به راحتی پذیرفته نشود. مردم احساس میکنند اگر کسی حرف از عدالت میزند حتماً به دنبال سواری گرفتن از قدرت است. اگر فریاد واعدالتا سر داده میشود برای این است که بتوان با جلب نظر مردم، اهداف سیاسی خود را پیگیری کنند. برای نهادینه شدن و گسترش عدالت، باید عدالت را از دست این مدعیان و سیاستبازان نجات داد.
اما بخشی دیگر از منتقدان به قوهقضاییه افرادی دور از باندهای سیاسی هستند . آنها بهوجود فساد و کاستی در مبارزه با فساد توسط قوهقضاییه معترضاند و کشف فساد طبری و قاضی منصوری را در همین راستا ارزیابی میکنند. اغلب این افراد جوانان پاک و انقلابی هستند که خشم از دیدن بیعدالتی و فساد آنها را برآشفته کرده و خواهان شدت عمل در برخورد با فاسدان، بهخصوص در درون دستگاه قضا، هستند. مخاطب سخنان رهبری هم همین جوانان عدالتخواه و خشمگین هستند. این افراد انگیزههای سیاسی ندارند، اما غلبه خشم و عصبانیت میتواند آنها را در معرض سوءاستفاده سیاسیون قرار دهد و از مسیر عدالتطلبی دور کند. خلاصه کردن عدالت در دستگیری عالیترین مقام قضا یک تقلیل عوامانه از عدالت است. به جای هدف گرفتن افراد و اشخاص باید به سمت عادلانه کردن روندها و رویهها در کشور رفت تا بستر فساد خشک شود. والا این بستر فسادپرور به راحتی سلطانهای اعدامی و قاضیهای فاسد خودکشی کرده را جایگزین میکند. خطر اینجاست که اگر کینهتوزانه عدالتخواهی را در عزل و محاکمه قدرتمندان و مسوولان ببینیم،از ریشههای فساد غافل شدهایم. فساد را نه در اشخاص که باید در رویهها و خلأهای قانونی جستوجو کرد. اگر خواهان فراگیری عدالت هستیم به جای اینکه عوامانه و پوپولیستی اشخاصی خاص را نامزد محاکمه و اعدام کنیم، عدالت را تبدیل به یک اصل مقدس برای کل مردم جامعه کرده و آنها را تبدیل به نگهبانان عدالت و مبارزان با فساد کنیم. نکتهای که بخش عمده سخنان رهبر انقلاب اسلامی به آن اختصاص داشت:مردمی شدن قوهقضاییه، انتقال اطلاعات حقوقی به مردم، حضور مقامات قضایی بین مردم، تعبیه جایگاه مشخص و معین در قوهقضاییه برای دریافت گزارشهای مردمی در مورد فساد،بها دادن به نظارتهای مردمی، تأمین امنیت مادی و معنوی گزارشگر فساد، آموزش قانون به جوانان حزباللهی عدالتخواه برای مصون نگه داشتن آنها از پیگرد قانونی. اینها مواردی بودند که در همین سخنرانی رهبری مورد تأکید قرار گرفتند. اینهاست که بسترهای فساد در جامعه را خشک میکند، نه اتهامزنیهای غیرواقعی و خیالات داییجان ناپلئونی در مورد نقش افراد خاص در فساد.
مطالعه سرنوشت «روبسپیر فسادناپذیر» در انقلاب فرانسه برای ما عبرت خواهد بود که محاکمه و اعدام افراد فاسد (بهخصوص با انگیزههای سیاسی) نمیتواند گسترشدهنده عدالت باشد. «روبسپیر» از رهبران انقلاب فرانسه بود که صداقت و انقلابی بودن او باعث شد به او لقب «فسادناپذیر» داده شود. او برای مبارزه با فساد اشراف و حاکم کردن عدالت شروع به کشتن افرادی کرد که به زعم او فاسد بودند. روبسپیر نه تنها در کشتن اشراف بلکه در سپردن سایر رهبران انقلاب فرانسه (که با او مخالفت سیاسی داشتند) به تیغه گیوتین تردید نمیکرد وهمه این اعدامها به نام عدالت و جمهوری انجام میشد. در دوره حکومت وحشت روبسپیر، فقط در پاریس حداقل سیصدهزار نفر دستگیر و هفده هزار نفر اعدام شدند. همه این شدت عملها به گسترش عدالت منجر نشد و فقط باعث شد که سر روبسپیر (در حالی که آروارهاش بر اثر خودکشی نافرجام خرد شده بود) زیر گیوتین برود.
زندگی و سرنوشت روبسپیر به ما میگوید که حس انتقامجویی و کینهتوزی سیاسی را نباید با عدالتخواهی اشتباه گرفت. محاکمه و مجازات قدرتمندان سابق، ممکن است در کام برخی شیرین باشد و حتی ممکن است قربانی کردن یک نفر(مثلاً رییس سابق قوهقضاییه) حس کاذب استقرار عدالت را بهوجود آورد. اما خشم و رفتارهای عجولانه و افراطی کمکی به گسترش عدالت نمیکند. الاهه عدالت بیش از آنکه تشنه خون باشد و قربانی بطلبد، رنجور سیاستزدگی است و محتاج اصلاح روندها
و قوانین است.
-
چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۹ - ۲۲:۱۵:۰۶
-
۲۰ بازديد
-
آخرین خبر تحلیل
-
پیام ویژه
لینک کوتاه:
https://www.payamevijeh.ir/Fa/News/372732/