بحران، از تهران تا کاتالان
گزارش
بزرگنمايي:
پیام ویژه - در خیابان سئول تهران همه فدراسیوننشینان (و البته همه فوتبالدوستان در سراسر ایران) از ضربه 6 میلیون یورویی مارک ویلموتس نقش بر زمین شدهاند و در کاتالونیا همه از شکست تاریخی 8 بر یک برابر بایرنمونیخ در یکچهارم نهایی لیگ قهرمانان اروپا در شوک و بهت و حیرت به سر میبرند؛ شکستهایی که پازل ناکامیهای تیم ملی ایران و آبی – اناریها را در فصل ِ کشدار جاری فوتبال تکمیل کرده است. در تهران بازی کی بود، کی بود، من نبودم به راه افتاده و در بارسلونا هم اوضاع آنچنان خراب و ناکامیها چنان انبوه است که بازیکنی باسابقه همچون جرارد پیکه با اعلام آمادگی برای ترک نوکمپ سعی در فرار از آن دارد؛ واکنشهایی البته آشنا و ترحمبرانگیز برای همه ما. طبیعی هم هست، چون نه پیکه و نه هیچکس دیگری در این فدراسیون فوتبال یا آن باشگاه پرآوازه نمیخواهد بار سنگین این دومینوی ناکامی و پایان افتضاح را بهتنهایی به دوش بکشد. همان داستان قدیمی یتیم بودن باخت و ... .
اما این همه ماجرا نیست.
در تهران و در میان انبوه سوژهها «ویلموتسگیت» به تیتر یک بسیاری از روزنامههای سراسری تبدیل شده است و همه دنبال مقصر یا مقصران قراردادی هستند که با قرارداد ننگین ترکمانچای در عهد قاجاریه مقایسه میشود. از پیشنهاد محاکمه تاج گرفته تا ضبط اموال و دارایی مقصران و پرداخت غرامت مربی خوشاخلاق بلژیکی(!) را میتوان در این روزنامهها دید و خواند. با این همه فعلا نه از کنارهگیری یا برکناری خبری است و نه از پذیرش مسئولیت این اشتباه بزرگ تاریخی و عذرخواهی!
در بارسلونا هم جنگ قدرت بیش از همیشه بالا گرفته و هر روز و هر ساعت آماری از تلفات این نبرد اعلام میشود. کیکه ستین هدف اول بود و قربانی اول. مربی در همه جای دنیا قربانی شماره یک باختها به شمار میآید. اریک آبیدال هم نفر بعدی رفتنیها بود. خوسپ ماریا بارتومئو، رئیس باشگاه برای این که در این جنگ قدرت بیش از پیش قافیه را به رقبا نبازد، دست به کار شد تا به همه نشان دهد «کت تن کیست.» لیونل مسی یکی از این همه است! بارتومئو که به خوبی میداند دیر یا زود نوبت به او خواهد رسید، بعد از طرح نامهایی چون پپ گوآردیولا و ژاوی هرناندس سراغ یک نام بزرگ و آشنا رفته است: رونالد کومان، نامی بزرگ از دوران باشکوه یوهان کرایف با سابقه قهرمانی در اسپانیا و اروپا. همبازی پپ و مربی ژاوی در بارسا. نامی بزرگ از سالهای طلایی فوتبال هلند و باشگاه کاتالان. برآمده از مکتب فوتبالی رینوس میشل و یوهان کرایف. کومان شاید همانند پپ تئوریسین و تکنیسین فوتبال نباشد ولی به نظر از او سختگیرتر خواهد بود. او قرار است با همان اقتدار سالهای فوتبالش در بارسا و تیم ملی هلند راهی نوکمپ شود و همه را در روزگار هرج و مرج سر جای خودشان بنشاند.
کومان برای فرونشاندن آتش خشم و نگرانیها به بارسا فراخوانده شده و به نظر آخرین تیر ترکش بارتومئو باشد. شاید او با بازگردان بارسا به مسیر قهرمانی به نجات رئیس باشگاه بیاید. کومان خودش هم میداند مربی دوران گذار است و از همین روز نخست باید تلاش کند از زیر سایه نامهایی چون پپ گوآردیولا و ژاوی هرناندس بیرون بیاید. میداند با هر نتیجه دور از انتظاری ذهنها و نگاهها به پپ و ژاوی دوخته خواهد شد. نه پپ در منچستر جاودانی است و نه ژاوی تا ابد به پیشنهاد بارسا پاسخ منفی خواهد داد. اینجا در تهران اما دستانمان از همیشه خالیتر است و تقریبا کسی را نداریم که بتواند به اوضاع نابهسامان فوتبال سروسامانی بدهد. چرا نداریم؟ به هزار و یک علت پیدا و پنهان! تنها این که با هر اتفاق ناگوار و خبر بدی از فوتبال ملی، فیلها یاد هندوستان افتاده و سراغ روزهایی را میگیریم که فوتبال ایران دست مدیرانی چون محسن صفایی فراهانی و محمد دادگان بود.
کومان بناست بارسا را برای جراحی بزرگ آماده کند و موفقیت کوتاهمدت با او میتواند تیم را به خلسه و آرامآرام از هوش ببرد. لیونل مسی سالهای پایانی فوتبالش را پیش رو دارد و بارسا باید خودش را برای رفتن او آماده کند؛ رفتنی بیدردسر و جراحی بدون درد و خونریزی. دست کم همه در بارسا در این نقطه مشترک هستند که بارسلونا باید پوست بیندازد. باید نسل عوض کند و باید خودش را برای آینده بسازد. اما جراح فوتبال رو به احتضار ایران کیست؟ فوتبالی که سالها پشت نامهایی همچون کارلوس کیروش، برانکو ایوانکوویچ و آندرهآ استراماچونی در عرصه ملی و باشگاهی پنهان شد و حالا با از بین رفتن اثر مسکنها و آرامبخشها باید با درد فراگیر و روزافزونش بسوزد و بسازد.
بارسا و باشگاههای بزرگ اروپایی بخشی از جامعه سرمایهداری هستند و خودشان را با سازوکار آن هماهنگ کردهاند. جامعهای که بر خلاف جامعه ما آن طور که محمدعلی همایون کاتوزیان توصیف کرده، کوتاهمدت نیست و در آن از پول دولتی و رانت اثری و خبری نیست. در آنجا برای هر سنت درآمد بیشتر باید تلاش کرد و این گونه نیست که بتوان قراردادی 6 میلیون یورویی بست و بعد از زیر بارش شانه خالی کرد. اگر بود که گذر ویلموتس و ویلموتسها حالاحالاها به فوتبال ایران نمیافتاد! شفافیت آمده و برآمده از آن نگرش اقتصادی است که دست کم در فوتبال ما مدتهاست گم و دور از دسترس است. شفافیت تنها غایب بزرگ فوتبال ما نیست. ما در همه این سالها فقط و فقط جسم فوتبال را دیدیدم و پسندیدیم و همان را وارد کردیم؛ روحش را ولی نه. نخواستیم و با خودمان نیاوردیم! حقیقت این که ما در فوتبال واردکنندگان خوبی هم نبودیم و نیستیم.
بارسلونا با مسی برای کومان چالش بزرگی است؛ بزرگتر از همه تیمهایی که تاکنون روی نیمکت آنها نشسته است. شاید تجربه بازی کنار غولهایی چون روماریو، استویچکف و ... به کارش بیاید و همچنین کار با مربی سختگیری چون کرایف. شاید ژاوی باهوش تر از کومان بود که نخواست در این زمان وارد کارزار بارسا شود. کارگردان نمایشهای موفق چند سال پیش بارسا در درون میدان میداند مسی به آسانی حرفش را نخواهد خواند و هر مربی دیگری باید خودش و برنامههایش را با مسی هماهنگ کند. او بهخوبی میداند هنوز زمان دارد پس شتاب نمیکند تا شاید روزی که چندان دیر نیست میوه صبوریاش را بچیند. درست بر خلاف تصمیمی که علی دایی، امیر قلعهنویی در سالهای دورتر و فرهاد مجیدی و علیرضا منصوریان در سالهای اخیر در فوتبال ایران گرفتند. مردانی که در مقاطع حساسی از فوتبالشان تصمیمهایی شتابزده گرفتند و در ادامه بخت هم با آنها همراه نشد. فوتبال همانند زندگی است و همیشه هم با حساب و کتاب پیش نمیرود. هانسی فلیک یک سال پیش در چنین روزهایی حتی به خواب هم نمیدید که به عنوان سرمربی، بایرن را به قهرمانی بوندسلیگا و نیمهنهایی لیگ قهرمانان اروپا برساند؛ آن هم در روزگار قدرقدرتی ویروس کرونا! شاید همین اتفاقات باعث شدند کومان در بارسا ماندگار شود؛ دست کم بیش از قرارداد دو سالهاش با کاتالانها. اتفاق همانند آفساید بخشی از فوتبال است؛ گاه تلخ و گاه شیرین!
انتهای پیام
-
پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۶:۴۳ AM
-
۳۸ بازديد
-
-
پیام ویژه
لینک کوتاه:
https://www.payamevijeh.ir/Fa/News/422534/