تصمیم هیأت امنای اصلاحات برای «پساروحانی»
يادداشت
بزرگنمايي:
پیام ویژه - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
سعید آجورلو / مقدمه: نامه دوم موسویخوئینیهابرخلاف نامه اول که خطاب به حاکمیت بود، نخبگان و احزاب اصلاحطلب را مخاطب خود قرار داده و تلاش کرده تا از انرژی نامه اول برای دعوت اصلاحطلبان به سیاستورزی در آستانه انتخابات 1400 استفاده کند. این مطلب به دنبال پاسخ به چند سؤال اطراف این نامهنگاریها کنکاش کرده تا از دل آن، شرایط حال و آینده اصلاحطلبان را تشریح کند.
سوالاتی از این دست:
چرا خوئینیهابهصورت برجسته در فضای سیاسی کشور فعال شده است؟
هدف نهایی خوئینیهااز این نامهنگاریها چیست؟
این نامهنگاریها چه تاثیری بر کنش سیاسی و سیاستورزی اصلاحطلبان میگذارد؟
موانع اصلاحطلبان در رسیدن به هدف نهایی شامل چه مواردی میشود؟
در متن پیش رو به این سؤالات پاسخ خواهیم گفت.
چرا خویینیها؟
به میدانآمدن خوئینیهادر آستانه انتخابات 1400 با توجه به سابقه سکوت و فعالیت پشت پرده او در 30 سال گذشته نمیتواند بیدلیل و بدون منطق صورت گرفته باشد. پاسخ یکجملهای به این حضور را میتوان تلاش برای کمکردن فشار از شانههای خاتمی دانست. از آنجا که خاتمی بهواسطه کارکرد بد شورای شهر، مجلس دهم و دولت روحانی بهشدت از جانب بدنه و افکار عمومی مورد انتقاد است، نقش لیدری اصلاحطلبان به موسویخوئینیهاواگذار شده تا به نحوی کارکرد این دو رهبر مجمع روحانیون مبارز جابهجا شود؛ یعنی خاتمی که نماد اصلاحطلبی در بین بدنه بوده، مواضع رادیکال شبیه سخنانش در آستانه آغاز سال تحصیلی اتخاذ کند و خوئینیهاکه معروف و مشهور به رادیکالبودن و تندروی در میان طیف چپ و حاکمیت است، از مشارکت در انتخابات بهعنوان راهحلی اصلاحطلبانه سخن بگوید و راستکیشی پیشه کند؛ تصمیمی برای ترمیم سیاستورزی اصلاحطلبان در انتخابات 98. گویا بحران مشروعیت و نمایندگی آنچنان در میان اصلاحطلبان فراگیر است که چارهای جز به میدانآمدن مرد پشت پرده برای آنها باقی نگذارده.
دلیل دیگر حضور خوئینیهارا باید در خیزبرداشتن وی برای پرکردن جای هاشمیرفسنجانی در عرصه قدرت دانست؛ هم در سطح حاکمیت، هم در میان احزاب و نخبگان اصلاحطلب و هم بدنه اصلاحات.
هدف خوئینیهاچیست؟
اگر بحران مشروعیت یا نمایندگی اصلاحطلبان را حاصل بحران کارآمدی و مقبولیت و سیاستورزی بدانیم یا بهصورت وارونه، حل بحران نمایندگی را موجب گشایش در سیاستورزی اصلاحات بپنداریم، آنگاه هدف خوئینیهااز علنیشدن و بیپرده سخنگفتن را باید بخشی از پروژه «آشتی با بدنه» تصور کرد.
بخش اول این پروژه که از تقریباً دو سال پیش آغاز شده است، بازگشت به ادبیات دوم خرداد و رادیکالیسم بود که بهجای تقبیح از جانب افرادی چون حجاریان ستایش شد؛ چنانکه روح این رادیکالیسم در نامه اول خوئینیهاحلول کرد (در اینباره به صورت ویژه در مطلب خیز چپ افراطی به سمت اپوزیسیون در همین روزنامه سخن گفتهام).
این رادیکالیسم بخشی از فرایند بازسازی اصلاحات بود که تلاش داشت با نقد درونگفتمانی، ادبیات و سیاستورزی عملگرایانی چون کارگزاران را تضعیف کند و از سوی دیگر برای حاکمیت خط و نشان بکشد و در عین حال، مجال رخنمایی به اپوزیسیون ندهد تا خود بتواند هرگونه اعتراض را نمایندگی کند؛ بازسازی چپ نو یا چپ مدرن برای فشار حداکثری به حاکمیت با تاکتیک رادیکالیسم و تلاش برای هویتسازی در عصر «پساروحانی» تا خلأ نمایندگی و بسیجکنندگی اصلاحطلبان در وقایع دی 96 و آبان 98 را پر کند.
در 6 ماهه دوم سال 99 اما آنها جهت عوض کردهاند و به خیال اینکه نابگراییشان موجب رضایت بدنه شده است، فاز جدید پروژه را افتتاح کردهاند و دعوت به سیاستورزی در انتخابات 1400 میکنند. معنای دیگر این دستفرمان جدید با توجه به پروژه بازسازی اصلاحات، شکست سیاست تحریم و عقیمماندن پروژه چپ مدرن است. نوزادی که هنوز کال و نارس است، بهصورت غیرطبیعی متولد میشود؛ به همین جهت آنها هراسافکنی درباره «محو جمهوریت» را محور استدلال خود برای حضور در قدرت عینی قرار داده و به دنبال بازتولید دوگانه دموکراسی/ آمریت با نخبگان جریان سخن میگویند؛ پروژهای که گرچه در زبان خوئینیهاجاری میشود اما ریشه در تصمیمات «هیات امنای اصلاحات» دارد که پیش از این در سال 92 هم منشأ تصمیم نهایی اصلاحطلبان شد. نامه خوئینیهاتلاشی برای تئوریزهکردن «رقابت» یا «مشارکت فعال» اصلاحطلبان در انتخابات 1400 است که احتمالاً توسط برخی نزدیکانش پی گرفته خواهد شد و البته نشانهای از غلبه تفکر عملگرایان کارگزاران و اعتدال و توسعه بر تجدیدنظرطلبان است. سؤال اما همچنان باقی است که چرا فرمان نابگرایان چرخید؟ پاسخ را باید در نزدیکی اصلاحطلبان رادیکال به درب خروج و نهضت آزادیشدن دید که نقش آنها را در آینده جمهوری اسلامی کم و کمتر خواهد کرد، پس سیاست مشارکت فعال، صورت محافظهکار سیاست فشار حداکثری است که در سیاست عملی به زبان خوئینیهاترجمه شده است؛ نوعی عقبنشینی از حداکثرخواهی.
تأثیر بر کنش سیاسی اصلاحطلبان
به نظر میرسد که با وجود برخی سختگیریها از جانب نخبگان جریان و حداقل سکوتشان در مقابل این نامه، نهایتاً احزاب اصلاحطلب پا به میدان سیاستورزی برای انتخابات 1400 بگذارند و دعوت خوئینیهارا اجابت کنند چرا که در سناریوی هیات امنای اصلاحات، کنش خوئینیهامقدمه به میدانآمدن سیاستورزان اصلاحطلب است. این کنش به صورت طبیعی ابتدا متمرکز بر توجیه و فلسفه سیاسی این حضور خواهد شد و سپس در جهت شکلگیری مکانیزم و مصداقیابی حرکت خواهد کرد. طبیعتاً در نگاه احزاب اصلاحطلب، نامه خوئینیهاپرده شرمندگی مقابل بدنه را برای آنها کنار زده و مجال حضور فعالانه در عرصه انتخابات را فراهم کرده است. در نهایت تصمیم آخر گرچه بیتوجه به واقعیتهای میانه میدان و خواستهها و منافع و فشارها نخواهد بود اما بیتردید در گرو خواست هیاتامنا شکل میگیرد تا بر اساس سناریوی نوشتهشده، بحران سیاستورزی دامن آنها را در لحظات آخر انتخابات نگیرد. مشروعشمردن فعالیت سیاسی اصلاحطلبان، رقابت درونجناحی و به میدانآمدن گزینههای مختلف، البته موجب چالش در این جناح خواهد شد و از محدودیتهای جدی تصمیمگیری هیات امنا محسوب میشود.
موانع در راه رسیدن به هدف نهایی
نقشه اصلاحطلبان برای انتخابات 1400 گرچه دارای برخی ابتکارات است اما بهواسطه محدودیتهای عرصه سیاست و اجتماع دچار اشکالاتی هم هست که موجب تحلیلرفتن توان نقشآفرینی آنها خواهد شد که به برخی از آنها اشاره میکنم.
1- زمان طیشده از رادیکالیسم تا عملگرایی در اصلاحات آنچنان کوتاه است که توانایی پاسخ به دلایل تغییر سیاست «آرمانگرایانه» به «مصلحتگرایانه» را ندارد و نمیتواند با توجه به تاریخ تجدیدنظرطلبی در دو سال گذشته، سیاست جدید خود را تبیین کند؛ از همین رو نخبگان و روشنفکران جریان و به تبعیت از آنها، بدنه هم فاصله زیادی تا قانعشدن خواهند داشت، برعکس احزاب اصلاحطلب. به تعبیری شیفت از آن رادیکالیسم نامه اول به این عملگرایی نامه دوم، مصنوعی و سزارین است تا طبیعی. واکنش احمد زیدآبادی را باید در زمره همین نافرمانیها تحلیل کرد که کار را برای تهییج بدنه سخت میکند؛ البته خوئینیهادر بخشی از این نامه تلاش کرده تا با عبارت «احدی الحسنیین» وجه رادیکال خود را حفظ کند و احتمال تحریم انتخابات را نادیده نگیرد تا رد پایی برای تصمیمات احتمالی در آینده باقی بگذارد. در واقع جایی میان نامه دوم خوئینیها، انتقال بحران مشروعیت اصلاح طلبان به نظام سیاسی را در قالب تهدید بیان می دارد.
2- نامه دوم آقای خویینیها، پاککردن صورتمساله به نفع راهحل غیرمرتبط با خواست بدنه اصلاحات است. شعار دموکراسی سردادن و واهمه ایجادکردن از محو جمهوریت نه ریشه در واقعیتهای عرصه حکومتداری جمهوری اسلامی دارد و نه شور و شوقی در بدنه ناامید اصلاحات برمیانگیزد؛ نه نیاز فوری طبقه متوسط است و نه برای طبقه ضعیف هیجانانگیز. از این رو تصمیم هیات امنا به اندازه کافی قدرت استدلالی ندارد و پاسخی ساده به سؤالات پیچیده در اصلاحات است؛ چنانکه هیچ پاسخی به عملکرد ضعیف نهادهای در اختیار اصلاحات از جمله دولت ارائه نکرده و از پاسخ به عملکرد روحانی پریده است. خوئینیهادر نامه اول، تقصیرها را به گردن حاکمیت انداخته که نامه دوم را با تناقض مواجه می کند. اگر به بیان اصلاحات، رییسجمهور تدارکاتچیای بیش نیست، دلیل این سناریو و نقشه برای دراختیارگرفتن دولت چه میتواند باشد؟ پس یا گزاره اول آنها غیرصادقانه است یا گزاره دوم. اگر به بیان حجاریان و عبدی، انتخابات ریاستجمهوری باید با یک نامزد برگزار شده و نخستوزیر جایگزین رییسجمهور شود، آنگاه پاسخ آنها به نامه خوئینیهاو مشارکت فعال چه خواهد بود؟
3- همراهی رادیکالهای اصلاحطلب با این راهبرد موجب شک و تردید بدنه و نخبگان در شعارهای تجدیدنظرطلبانه این طیف میشود؛ به ویژه اگر این حمایت از گزینه حداقلی صورت گیرد. چالش «پرنسیب» مهمترین مشکل این طیف برای ورود به این فرایند است. همراهینکردن این طیف اما موجب پنچرشدن این پروژه میشود و از گستردگی و شمولیت آن میکاهد.
4- نکته بعدی، چالش گزینه حداکثری است. به فرض نرمش نخبگان و بدنه مقابل این سیاست، یافتن گزینه حداکثری مورد توافق و دارای صلاحیت تأیید از جانب حاکمیت دارای چنان پیچیدگیهایی است که در نهایت احتمال چرخش به سوی گزینه حداقلی و ائتلافی را فراهم میکند. به تعبیری به فرض هژمونشدن گزینه مشارکت و رقابت، آنگاه رقابت میان «هویتخواهان» و «مصلحتخواهان» اصلاحطلب آغاز میشود. هویتخواهان حداکثری در پی نامزدی امثال محمدرضا خاتمی میروند و هویتخواهان حداقلی در پی امثال محمدرضا عارف. در عین حال مصلحتگرایان از محمدجواد ظریف و علیاکبر ناطقنوری تا علی لاریجانی را پیشنهاد میکنند تا راست میانه را در قدرت حفظ کنند. حمایت هیات امنا از گزینههای حداقلی هویتخواه و راست میانه موجب چالش جدی برای نابگرایان میشود. در این شرایط، گزینه سلبی از انرژی لازم برای به میدانآوردن بدنه برخوردار نخواهد بود و به نحوی این سیاست دچار اختلال میشود؛ به تعبیری غلبه استراتژی بر ایدئولوژی در سطح بالای اصلاحات در بدنه تداوم نخواهد داشت.
نکته:
خیز اصلاحطلبان برای انتخابات 1400 حاوی این هشدار برای اصولگرایان است که هرگونه تفرق، نزاع درونی، سادهانگاری عرصه سیاست و رادیکالیسم بهعنوان سرمایه جریان مقابل منجر به انرژیگرفتن آنها خواهد شد. جریان اصلاحات جاده را عوض کرده و چشمی به پیروزی بایدن دارد و چشمی هم به تفرقه و رادیکالیسم اصولگرایان. «تحریم» انتخابات رویه فریبندهای برای باطن سیاست آنها در 1400 بود.
-
شنبه ۵ مهر ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۶:۴۷
-
۹ بازديد
-
آخرین خبر تحلیل
-
پیام ویژه
لینک کوتاه:
https://www.payamevijeh.ir/Fa/News/458277/