پیام ویژه
شیخ علی اکبر تهرانی هفته‌ی گذشته درگذشت
دوشنبه 26 آبان 1399 - 8:22:51 AM
پیام ویژه - شیخ علی اکبر تهرانی، فردی که در هئیت متوسلین به حضرت علی اکبر (ع) در غرب تهران سخنرانی می‌کرد و در سال‌های اخیر به دلیل حرف‌های خود، هیات او تعطیل و شایعه‌ی دستگیری‌اش نیز منتشر شده بود، هفته‌ی گذشته درگذشت.
به گزارش انصاف نیوز اعلامیه‌ی ترحیم او در اسلامشهر به تعداد زیادی روی دیوار‌ها چسبیده شده بود.
یک کانال تلگرامی به نام «حضرت استاد شیخ علی اکبر تهرانی» نوشت:

پیام ویژه


اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسدها شی
مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا
.در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند
با قلبی مالامال از اندوه و غم، عروج ملکوتی تندیس ادب و معلم اخلاق، استاد عزیز و نور هدایتمان، عارف بالله و سالک الی الله
حضرت استاد شیخ علی اکبر تهرانی
را به آگاهی دوستان و همراهان می رساند. این مجاهد نستوه که عمر گهربار خویش را در مسیر آگاهی بخشی و روشنگری راه درخشان اهلبیت عصمت و طهارت (ع)، اخلاقیات اسلامی و انسانی و تربیت انسان ها به کار بردند، ظهر روز چهارشنبه 14 آبان 1399 دعوت حق را لبیک گفته و به سوی معشوق ازلی و ابدی خویش پر کشیدند.
ضمن عرض تسلیت و تعزیت به پیشگاه قطب عالم امکان، وجود مقدس حضرت ولی عصر، امام زمان (عج)، همه همراهان عزیز خود را همچون گذشته به نشر آموزه های اخلاقی آن بزرگوار دعوت می نمایم.
در ادامه شما چند فیلم از او را مشاهده می‌کنید:


پایگاه خبری ادیان نیوز نوشته‌ی یکی از اعضای هیات او را منتشر کرده که در پی می‌آید:
آنچه هیئت علی اکبر تهرانی و زهرا تهرانی برای آقایان و خانم‌های هیئتی به ارمغان آورد، چیزی جز عدم امنیت روانی، روح و روانی آشفته و پریشان و داغون، تنهایی و ایزوله شدن از جامعه و خانواده، ترس و دلهره نبود. فضایی به شدّت استبدادی و خفقان و احساس ناامنی بر فضای هیئت حاکم بود. این شرایط را در این نوشته که یک هیئتی با سابقه نوزده ساله آن را به نگارش درآورده می‌توانید حس کنید.
از روزی که وارد جلسه شدم، یعنی حدود 19 سال پیش، فضای “اینجا بهترین است” حاکم بود. اینکه “قدر خودتان را بدانید که خود امام زمان (عج) دست شما را گرفته و به این مجلس آورده” و سیستم ایزوله شدن از همان زمان پیاده می‌شد. مسئله دخالت در امور بسیار شخصی آدم‌هایی که نزدیک به حلقه اصلی هیئت بودند خیلی رایج بود، جوری که اگر کسی مثلاً یک مسافرت می‌خواست برود، لازم بود که حتماً اجازه بگیرد و اگر اجازه نمی‌گرفت وجهه خیلی بدی پیدا می‌کرد.
جوری به آدم‌ها القا شده بود که رضایت آقا، رضایت خدا و امام زمان (عج) است، بعد اگر آقا به کسی چپ نگاه می‌کردند این‌طور برداشت می‌شد که این شخص را خدا و امام زمان (عج) نمی‌پذیرند و فضا و برخوردهای مجموعه با او خیلی بد و غیرمحترمانه می‌شد. (که خیلی از آدم‌ها مزه آن را چشیده‌اند.)
علاوه‌ بر اینکه آدم‌ها با تلقیناتی که در اینجا با آن مواجه بودند، مثل اینکه هرکس این هیئت بیاید خوب است، برگزیده است و هرکس نیاید بد و جهنمی است، به مرور از خانواده‌هایشان به عنوان اینکه آنها جهنمی و مورد تایید خدا و امام زمان (عج) نیستند فاصله می‌گرفتند. در نتیجه آدم‌های ایزوله شده و تنها شده، حالا نیازمند حمایت و محبت آقا و اطرافیانش بودند و وقتی به هردلیلی این محبت و توجه از آنها دریغ می‌شد، آنها خود را مورد قهر و غضب الهی می‌یافتند و از نظر روحی فشار شدیدی را تحمل می‌کردند و تمام تلاششان را به کار می‌بردند و چه دعاها و نذر و نیازهایی را نمی‌کردند که شاید باز هم خداوند از طریق آقا!! آنها را ببخشد و نظر لطفی به ایشان بیندازد…
نیت آنها چه بود؟ آنها در واقع در جستجوی خشنودی خدا بودند… در جستجوی خشنودی امام زمان (عج) اما با فریب‌‌های بسیار زیرکانه، جوری توجیه شده مورد تلقین قرار می‌گرفتند که آقا همه کارش برای خداست و اگر به شما التفاتی نمی‌کند، حتماً از نفس شماست و حتما خدا و امام زمان (عج) از شما خشنود نیستند!!!
در حالی که بعد در همان زمان گذشته به ما ثابت شد که بسیاری از این خشنودی‌ها یا عدم‌خشنودی‌ها نتیجه اظهارات اطرافیان درباره اشخاص بوده، و چه بسا که پشت هرکدام از این اظهارات هم اهدافی بوده که چه کسی بالا برود، چه کسی پایین بیاید و خلاصه موازنه قدرت به چه صورتی چیده بشود. چرا که هرکس آقا به او گوشه چشمی نشان می‌داد به تصور اینکه او مورد توجه خاص خدا و امام زمان (عج) است، در انظار عمومی هیئت بالا رفته و هم نزد دیگران عزیز شده و مورد احترام قرار می‌گرفت و هم حرف‌ها و عملکرد‌هایش مورد تایید تصور شده و دیگران او را همراهی می‌‌کردند.
تمام این مسائل قبل از شروع جلسه خانم‌ها وجود داشت، کاری که خانم کرد و او را در نظر آقا بالا برد، این بود که فضا و این خفقان نه برابر تشدید شود… یعنی آنچه که از توقعات و انتظارات آقا به عمل درمی‌آمد و جدی گرفته می‌شد اگر ده‌درصد بود، حالا با آمدن خانم نوددرصد جدی‌تر گرفته شده و شدید‌تر به اجرا درآمد.
آقا این ایده‌ها و نظریات را داشت، یعنی همان موقع هم همیشه می‌گفت که “من دعا می‌کنم که خدایا، مردم را مطیع من و مرا مطیع خودت قرار بده.” ولی اطرافیان آنها را آن‌طور که او انتظار داشت اجرا نمی‌کردند و او راضی نبود. یکی از دلایل اینکه خانم توانست این همه رضایت آقا را جلب کند، همین بود که این فشار و اختناق و اطاعت محض بنده‌گونه‌ای را که آقا از شاگردان انتظار داشت، خانم بیش از پیش القا کرده و به اجرا درآورد.
بعد از به قدرت رسیدن خانم به وسیله این جلب رضایت‌ها، خانم تمام تلاشش را کرد که موازنه قدرت هیئت را جوری بچیند که افراد قدرتمند از طرفداران او باشند. و همچنین تمام تلاشش را کرد تا کسانی را که طرفدار و تحت سیطره خود او نیستند از قدرت بیندازد و آنها را خراب کند. به این وسیله قدرت جلسه مردانه هیئت را هم در دست خود بگیرد که البته این به نفع آقا هم بود، چون طرفداران خانم رضایت آقا را هم بیشتر جلب می‌کردند و انتظارات او را بهتر برآورده می‌کردند. از آنجا که خانم دو روز در هفته هم به دیدن آقا می‌رفت این مسئله برایش امکان‌پذیر شده بود. بسیاری از تعاریف و تمجید‌هایش و خواب‌هایش هم در جهت کسب بیشتر این قدرت طراحی شده بودند.
برای او اینکه چه آدم‌های صالحی را این وسط با چه بهانه‌هایی خراب و له می‌کند، یا چه تعریف و تمجید‌های بی‌پایه و اساسی از دیگران ارائه می‌کند اصلاً مهم نبود. چه بسیار آدم‌های موجه و متدینی که در این جنگ قدرت تخریب شدند، و چه آدم‌های دیگری که تنها به دلیل طرفداری از خانم صاحب قدرت شدند. آدم‌هایی که از طریق این بالا بردن‌ها به قدرت رسیده بودند، متاسفانه کارهای اشتباهی انجام دادند که خانم به دلیل اینکه خودش آنها را بزرگ کرده بود، حالا ناچار بود این اشتباهات را هم بپوشاند… و برای پوشاندن این اشتباهات حاضر بود دروغ هم بگوید، حق را بپوشاند و معرکه درست کند.
آن آدم‌ها ممکن است تصور کنند که خانم برای طرفداری از آنها چنین کرده، اما واقعیت امر این است، کسانی که به خانم نزدیک بودند و مرتب با او در تماس بودند، همه پشت سر تخریب می‌شدند. من یک نفر آدم سراغ ندارم اطراف خانم، حتی آن کسانی که خیلی خودشان را به او نزدیک می‌دانند که بارها پشت سر به بهانه‌های واهی تخریب نشده باشند. اتفاقاً هرچه به حلقه قدرت نزدیک‌تر هستند، خانم بیشتر از آنها آتو دارد و چه بسا همین آتوها باعث بشود که آدم‌ها ناچار باشند اطرافش بمانند، چون اگر بروند او اسراری از آنها دارد که بتواند به خوبی تخریبشان کند و آبرویشان را ببرد. یکی از دلایلی که آدم‌های مجموعه حتی از حرف زدن با هم منع می‌شدند همین تخریب‌هایی بود که خانم پشت سر انجام داده بود و هراس داشت که به گوش آنها برسد.
این‌طور بود که همه افراد حلقه اصلی خانم تمام مدت در ترس و وحشت از یکدیگر به سر می‌بردند که مبادا خطای کوچکی از آنها سر بزند که به وسیله خبرچین‌ها به گوش خانم برسد و پشت سر موجب تخریب و بردن آبروی آنان باشد.
بارها این حرف را از کسانی که در جمعی غایب بودند می‌توانستید بشنوید، که “وقتی ما نبودیم پشت سر ما چه گفته شد؟” در ظاهر این را به عنوان درس می‌گفتند که بفهمیم و یاد بگیریم و اصلاح کنیم. اما مگر قرار نیست استاد اخلاق اگر قرار است کسی را اصلاح کند رودررو به او بگوید آن هم در خلوت؟ آدم‌ها به شدت احساس عدم امنیت می‌کردند… و می‌کنند… دچار عدم امنیت روانی هستند. و افتخار خانم این بود که همه از او بترسند و حساب ببرند. بله همه از او می‌ترسیدند، اما بیشتر آبرویشان بود که از آن می‌ترسیدند.
اما مگر مومن کسی نیست که مردم از شر او در امان باشند و به خیر او امیدوار باشند؟؟؟!!!
این فضای خفقان و فشار و غم و اندوه و عدم امنیت روانی، محبت را بین افراد بسیار کم می‌کرد و افراد همه دشمنان یکدیگر تلقی می‌شدند که برای خبرچینی علیه هم سبقت بگیرند. این مسائل را وقتی به ایزوله شدن افراد از خانواده‌هایشان و همچنین کراهت شدید بسیاری از تفریحات حلالی چون مسافرت و رفت و آمد با دوستان و هم‌فکران و امثال اینها اضافه کنید، حاصلی جز افسردگی و کسالت روحی افراد مجموعه در بر نداشت. همین کسالت و افسردگی‌های شدید خود باعث بروز مشکلات بعدی می‌شد. خانم و آقا برای توجیه این بحران آن را به غم امام زمان (عج) ربط می‌دادند و دارای صواب حسابش می‌کردند.
اما واقعیت این است: یک آدم بحران زده به چه درد دین و خدا و امام زمان (عج) می‌خورد؟ دین و معنویت اولین حاصلش قاعدتاً باید ایجاد سلامت روانی باشد، که سرور یکی از آنهاست. انسان بحران زده، نمی‌تواند برای دیگران مفید واقع شود، چنان غرق در مشکلات خودش می‌شود که دیگر همه دنیا باید به خدمت او دربیایند!!! نمونه‌اش خود خانم و آقا… که این همه خدم و حشم برای حل کردن بحران‌هایشان کافی نیستند. و یک کمردردشان مصیبتش بالاتر و عظیم‌تر از عاشورای امام حسین (ع) تلقی می‌شود!!! انگار که در این دنیا کسی به غیر از ایشان کمردرد نداشته و با کمردرد وظایفش را انجام نداده است.
قدیمی‌های جلسه که تصور می‌کنند خانم آنها را تخریب کرده است، لازم است به این نکته توجه کنند که اگر ابراز محبت آقا نسبت به آنان حقیقی بود و ایشان واقعاً مثل یک پدر برایشان دلسوز بود، به این راحتی به یک شخص خودشیرین کذاب اجازه نمی‌داد که آنها را تخریب کند و به شدت جلوی او می‌ایستاد. مگر دستور اسلام نیست که سخن‌چین باید مورد بغض باشد. اگر دوبار که آمد پشت سر کسی حرف بزند، با شدت در مقابلش می‌ایستاد و قبول نمی‌کرد، او جرئت پیدا نمی‌کرد که بیاید و باز هم سخن‌چینی کند یا تهمت بزند.
کسانی که به ظاهر آقا توجه می‌کنید و از رفتار ایشان تصور می‌کنید که شما را دوست دارند. مطمئن باشید کسی که یکی را دوست دارد اجازه نمی‌دهد که پشت سر، دیگری از او بدگویی کند، یا به او تهمت بزند. آنچه خانم از بدی‌های شما به آقا گفته به احتمال زیاد مورد علاقه و تایید و دل‌خواه استادتان بوده که آنها را به همین سادگی پذیرفته است.
افسوس که ما به همین تصورات باطل که آقا بینا و دلسوز است و حق است و به دنبال رضایت خداست، این همه سال به تایید او کارهای عجیب و غریب خانم را تحمل کردیم و فکر کردیم که عقل ما ناقص و عقل آقا کامل است، شاید ایشان چیزی در خانم دیده که ما نمی‌بینیم.
امروز متاسفانه برای ما دیگر روشن شده که خانم عصاره وجود آقاست.
و حکایت امروز جلسه، چنان حکایت آن عقابی است که با تیری از پر خودش شکار شد و گفت: “از ماست که بر ماست.”
و چنان که قرآن می‌فرماید: “وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ”
افلا یتدبرون؟
انتهای پیام

http://www.Yazd-Online.ir/fa/News/500430/شیخ-علی-اکبر-تهرانی-هفته‌ی-گذشته-درگذشت
بستن   چاپ