شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۴
گزارش

مورد عجیب آقای وزیر

مورد عجیب آقای وزیر
پیام ویژه - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست در میان رخدادهای تاریخی مهم در موضوع جنگ ایران و عراق، نام محمدجواد تندگویان ...
  بزرگنمايي:

پیام ویژه - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
در میان رخدادهای تاریخی مهم در موضوع جنگ ایران و عراق، نام محمدجواد تندگویان خاصیت ویژه‌ای دارد. دومین وزیر نفت جمهوری اسلامی نهم آبان سال 1359 در حال بازدید میدانی از پالایشگاه آبادان در مسیر ماهشهر به آبادان توسط نیروهای بعثی ربوده و به اسارت گرفته شد. تندگویان 45 سال پیش ﺑﺮخلاﻑ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺑﻴﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎک ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﺪ. علی‌رﻏﻢ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﺩیپلماتیک ﻭ تلاﺵﻫﺎی ﺑﻴﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﻭ ﻣﻴﺎﻧﺠﻴﮕﺮی ﺟﻨﺒﺶ ﻏﻴﺮﻣﺘﻌﻬﺪﻫﺎ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﺻﻠﻴﺐ ﺳﺮﺥ ﺟﻬﺎﻧﯽ، ﺩﻭﻟﺖ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ آﺯﺍﺩی ﻭی ﺍﻣﺘﻨﺎﻉ ﻧﻤﻮﺩ. ﮔﺰﺍﺭش‌های ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺧﺒﺮی ﺑﻴﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺣﮑﺎیت ﺍﺯ ﺷﮑﻨﺠﻪ، ﺧﻮﻧﺮیزی ﻭ ﻭﺧﺎﻣﺖ ﺣﺎﻝ ﻭی ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. تاریخ ﻭ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ تندگویان ﻧﺎﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﻫﺸﺘﺎﺩ ﺭﻭﺯ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺭﺕ، ﭘﻴﮑﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﻭی ﺑﻪ ایران ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ. تندگویان در تاریخ 22 خرداد 1329 در محله خانی‌آباد، تهران زاده شد. پدر او جعفر تندگویان، یک مغازه کفاشی در میدان بهارستان داشت. نزدیکی مغازه جعفر تندگویان به مجلس شورای ملی باعث شده بودکه او در جریان‌های سیاسی حضور داشته باشد. پدر تندگویان از هواداران محمد مصدق بود. تندگویان در سال 1336 به مدرسه رفت و تا سال 1341 دوره دبستان را به پایان برد. در سال 1342 با ثبت‌نام در مدرسه جعفری اسلامی وارد دوره دبیرستان شد. تندگویان در سال 1346 مدرک دیپلم خود را اخذ کرد. او پس از تحصیل توانست امتیاز لازم استفاده از سهمیه بورسیه بانک ملی ایران برای اعزام به خارج از کشور را به‌دست‌آورد، اما پس از مصاحبه، از این فهرست کنار گذاشته ‌شد. تندگویان در نیم‌سال اول سال تحصیلی 1348–1347 به عنوان دانشجوی دوره کارشناسی رشته مهندسی نفت گرایش پالایش، وارد دانشکده نفت آبادان شد. به‌گفته احمد اجل‌لویان، از هم‌دانشگاهیان وی، تندگویان از دانشجویان ممتاز دانشکده نفت بود که در فن خطابه مهارت داشت. او پس از مدت کوتاهی به انجمن اسلامی دانشجویان پیوست و از اعضای فعال این انجمن شد. تندگویان و دوستانش در انجمن اسلامی چهره‌هایی مانند علی شریعتی، آیت‌الله مرتضی مطهری، عباس لطفیان سرگزی، علامه محمدتقی جعفری و محمود فرشچیان را به دانشکده خود دعوت کردند و سخنرانی‌هایی برای آنها ترتیب دادند. در نامه‌ای که اداره ساواک آبادان در تاریخ 30 فروردین 1350 برای دفتر مرکزی سازمان ساواک در تهران نوشت، آمده است : «به تازگی چند نفر به سرکردگی محمدجواد تندگویان، به دلایلی که اعمالشان بی‌تاثیر از دانشجویان دانشگاه‌های دیگر مثل دانشگاه پلی‌تکنیک تهران نیست، پای سخنرانانی مثل علی شریعتی، سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد و فخرالدین حجازی را به دانشگاه آبادان بازکرده‌اند و علیه ریاست دانشگاه، شایعه‌پراکنی می‌کنند.» فاطمه تند‌گویان، خواهر محمد‌جواد تندگویان، شخصیت وی را این‌گونه تشریح می‌کند: او به‌طور کلی با هیچ گروه سیاسی ارتباط خاصی نداشت و شخصیتی چند بُعدی داشت. کتاب‌های علی شریعتی، آیت‌الله مرتضی مطهری، علامه محمدتقی جعفری و علامه محمدحسین طباطبایی را با دقت مطالعه و پیگیری می‌کرد و در میان سیاستمداران، به مهدی بازرگان و یدالله سحابی علاقه‌مند بود. از یک‌سو با جریان‌های روشنفکری فعالیت می‌کرد و برای جریان فکری شریعتی و حسینیه ارشاد در آبادان تبلیغ می‌نمود و ازسوی دیگر، با جریان کارگری، قشر مسجدی و مذهبی سنتی نیز همراه بود.» پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، در سال 1351 برای گذراندن دوران خدمت سربازی، در پالایشگاه تهران، با درجه سروانی، مشغول به کار شد. 2 ماه بعد از تهران به آبادان منتقل شد و به عنوان سرباز مهندس، در پالایشگاه آبادان به فعالیت ادامه داد. وی بار دیگر فعالیت در انجمن اسلامی دانشکده نفت آبادان را از سر گرفت، اما پس از مدت کوتاهی، تظاهراتی اعتراضی ازسوی دانشجویان دانشکده نفت اتفاق افتاده بود که رییس وقت دانشکده او را به عنوان عامل اغتشاش، به ساواک معرفی نمود و نهایتا از پالایشگاه آبادان اخراج شد.
در تاریخ 13 آبان 1352 دستگیر شد. خانواده او تا 4 ماه پس از دستگیری‌اش، از وضعیت وی بی‌اطلاع بودند. [تندگویان به کمیته مشترک ضدخرابکاری برده شد و در آنجا تحت شکنجه قرار گرفت.‌] وی حدودا 7 ماه در زندان انفرادی بود. دادگاه پس از چندی او را به یک سال حبس (با احتساب مدت بازداشت) محکوم کرد و با به پایان رسیدن مدت محکومیت، در آبان 1353 آزاد شد. او در زندان با آیت‌الله حسینعلی منتظری ملاقات کرده بود و هم‌بند بهزاد نبوی بود. پس از پایان خدمت سربازی از شیراز، به تهران بازگشت. وی به‌دلیل سوءپیشینه، نمی‌توانست در مراکز دولتی کار کند. پس از وقوع انقلاب 1357، مدیرعامل شرکت پارس توشیبا شد. در اواسط سال 1358 توسط علی‌اکبر معین‌فر، نخستین وزیر نفت، دعوت به‌کار در وزارت نفت شد و به عنوان قائم‌مقام رییس پالایشگاه آبادان منصوب گردید. تندگویان در تیر 1359 از‌سوی علی‌اکبر معین‌فر به مدیریت مناطق نفت‌خیز منصوب شد و تا مهر 1359 سکان هدایت بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت و گاز کشور را در دست داشت.
انتخاب به عنوان دومین وزیر نفت در جمهوری اسلامی
در دوران نخست‌وزیری محمدعلی رجایی و ریاست‌جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، تندگویان سرپرست مدیریت مناطق نفت‌خیز، که مهم‌ترین زیرمجموعه شرکت ملی نفت ایران به‌شمار می‌آمد، بود و به دلیل عملکردش به عنوان یکی از گزینه‌های وزارت نفت مطرح شد. وی در تاریخ 3 مهر 1359 توسط محمدعلی رجایی در جلسه علنی به مجلس شورای اسلامی معرفی شد. در جلسه رای اعتماد، علی آقامحمدی به عنوان مخالف و علی موحدی ساوجی به عنوان موافق سخنرانی کردند. همچنین علی‌اکبر معین‌فر و محمدعلی رجایی درباره سوابق وی، توضیحاتی به نمایندگان دادند. درنهایت تندگویان از مجموع 176 رای اخذ شده، با 155 رای موافق، 18 رای ممتنع و 3 رای مخالف، از مجلس وقت رای اعتماد دریافت کرد و رسما به عنوان وزیر نفت برگزیده شد. چند روز پیش از شروع فعالیت وی به عنوان وزیر نفت، جنگ ایران و عراق آغاز شده بود و نخستین اقدام تندگویان در جایگاه وزیر نفت، سازماندهی کارکنان وزارت نفت و شرکت‌های تابعه، برای حفاظت از تاسیسات نفتی مستقر در استان خوزستان بود.
من وزیر نفت هستم!
سید‌محسن یحیوی که آن زمان مدیر مناطق نفت‌خیز جنوب بود، شهید تندگویان را در این سفر کاری همراهی می‌کرد. او روایت می‌کند که «صبح روز نهم آبان از اهواز خارج شدیم. مطابق مرسوم چون میزبان بودیم و منطقه هم خطرناک بود، پیشاپیش کاروان حرکت می‌کردیم. پشت سر، دکتر منافی وزیر بهداشت، تنی چند از معاونین ایشان، برخی نمایندگان مجلس و چند خودرو حامل آذوقه و وسایل موردنیاز نیروهای مستقر در آبادان، حرکت می‌کرد تا جایی که به خاطر دارم، شهید تندگویان و یکی از محافظان جلو نشسته بود و من و مهندس بوشهری ردیف وسط و یکی دیگر از محافظان هم قسمت عقب خودرو جای گرفته بود. احتمال می‌دادند که شاید دشمن یا ضدانقلاب از حضور آنان در این منطقه باخبر شده باشند و از این‌رو برخی موارد احتیاطی را درنظر گرفته بودند.» او در روایت جزییات این سفر گفته است:«احتیاط کردیم و برنامه و مسیر حرکت را تغییر دادیم و به جای اینکه از طریق ماهشهر و توسط هاورکرافت از راه دریا به آبادان برویم، از جاده اهواز آبادان به راه افتادیم. به هر روی حدود ساعت 11 به نزدیکی بهمن‌شیر، همان‌جایی که بعد از جنگ، پل ذوالفقاری یا پل چهارم را احداث کردند، رسیدیم. در اینجا، بازهم با تعدادی نیروی نظامی مواجه شدیم که به تانک مجهز بودند؛ از این تانک‌های کوچک ضد شورش. تا آن زمان هنوز نیروی خودی را از غیرخودی بازنمی‌شناختیم، بنابراین تصور کردیم که اینجا هم مثل سه راهی ماهشهر شادگان می‌خواهند به ما اخطار بدهند و یادآور شوند که مسیر خطرناک است! یحیوی ادامه می‌دهد: «ماشین‌های پشت سر به دلیل گرد و خاک زیادی که برخاسته بود، با فاصله از ما حرکت می‌کردند. ما جلوی دسته سواره‌نظام ناشناس توقف کردیم، چند سرباز روی تانک مستقر بودند و مسلسل‌های‌شان را به سمت ما گرفته بودند. یک نفر لباس شخصی هم آن اطراف روی یکی از خانه‌های کاهگلی با اسلحه ایستاده بود و نگهبانی می‌داد. دستور توقف دادند؛ یکی بین‌شان بود که فارسی را خوب صحبت می‌کرد. ابتدا می‌خواستند ما را به سمت یک جاده فرعی منحرف کنند، اینجا بود که به یکی از محافظان گفتیم پیاده شود و اجازه عبور بگیرد! اما سربازها به محض پایین پریدن محافظ و مشاهده مسلسل در دست او، سمت چپ ماشین ما را به رگبار بستند. بازهم ما تصور کردیم سوءتفاهم شده و اینها به خاطر شکل پایین پریدن محافظ و مسلح بودنش به سمت ما شلیک کرده‌اند.خودش از خودرو پیاده شده تا شاید با توضیح بتواند تنش را مهار کند. «اما دیر شده بود و متوجه شدم دراختیار دشمن هستیم. بعد از آن رگبار ما همه روی زمین دراز کشیدیم. من و شهید تندگویان اسلحه کمری داشتیم که فورا زیر خاک پنهان کردیم که به دست آنها نیفتد. آنجا یک کانال کشاورزی بود که شهید تندگویان سعی کرد در پناه آن از چنگ دشمن رهایی یابد، اما نیروهای دشمن مانع شدند و ایشان را برگرداندند. بعد ما را بلند کردند و یکی آمد و اسامی را پرسید و ما همه خود را مهندس نفت معرفی کردیم و نام، نام پدر و پدربزرگ را گفتیم به نحوی که دشمن پی نبرد چه افرادی را اسیر کرده است. در همین لحظات، ماشین‌های پشت سر که نزدیک شده و متوجه وخامت اوضاع شده بودند، بلافاصله دور زدند و برگشتند و سرنشینان یکی دو تا ماشین که به ما نزدیک‌تر بودند، ماشین‌ها را رها کرده و به نخلستان پناه بردند. ما را به سمت کامیونی بردند که تازه به غنیمت گرفته بودند، کامیون حامل کمک‌های مردمی به جبهه بود که احتمالا آن روز، بعد از پیشروی بعثی‌ها و بستن جاده اهواز گرفتار شده بود. ما را به نقطه‌ای از نخلستان بردند که در آنجا با کندن زمین پناهگاهی برای تانک‌ها تعبیه کرده بودند، هنوز تا پل بهمن‌شیر فاصله داشتیم. آنجا به یک جمعیت حدودا پنجاه نفره از مردم عادی ملحق شدیم که ظاهرا حین خروج از شهر اسیر شده بودند. در آن نقطه پیراهن‌های ما را دریدند و چشم‌ها و دست‌های ما را از پشت بستند. من و شهید تندگویان و مهندس بوشهری را کنار هم نشاندند. ناگهان صدای رگبار گلوله و جیغ و داد مردم بلند شد. شهید تندگویان با ما مشورت کرد و گفت قصد دارد خود را معرفی کند و جلوی قتل‌عام مردم را بگیرد! و بی‌محابا فریاد زد: من وزیر نفت هستم! بلافاصله صدای شلیک گلوله قطع شد و از این نقطه ایشان را سوار جیپی کرده و بردند.»
وقتی عراق اسارت تندگویان را به عنوان افتخار خود ثبت کرد؛ ایرانی‌ها نه وزیر نفت دارند و نه نفت!
ﺗﻨﺪﮔﻮیاﻥ ﺩﺭ ﻧﻬﻢ آﺑﺎﻥ 1359 زمانی که برای ﻧﻈﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﭘﺎلایشگاه آﺑﺎﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﺎﻫﺸﻬﺮ-‌آﺑﺎﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻭ ﺩیگر ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺭژیم ﺑﻌﺚ ﺩﺭآﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥﻫﺎی ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ ﺍیرﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ. سید‌حسن سادات، کفیل وزارت نفت در سال‌های 1359 تا 1360 در کتاب تاریخ شفاهی وزرای نفت ایران درباره آن روزها می‌گوید:«او صبح روز قبل از دستگیری با هواپیما رهسپار اهواز شد. این آخرین سفر او بود. من هم همان روز و دیرتر از تهران به سمت اهواز پرواز داشتم. هواپیمایی که من با آن پرواز داشتم تا نزدیک اهواز رفت، ولی چون نتوانست به زمین بنشیند، برگشت و به فرودگاه اصفهان (فرودگاه شهید بهشتی کنونی) رفت. بعد از چند ساعت هواپیما دوباره پرواز کرد و با موفقیت در فرودگاه اهواز فرود آمد. به محض رسیدن به اهواز به ستاد وزارت نفت رفتم. در آنجا شهید تندگویان، مهندس معین‌فر، مهندس سحابی، مهندس عرب‌زاده، حاج‌آقا حدادی، مهندس یحیوی و مهندس بوشهری نیز در ستاد حضور داشتند. خیلی از پزشکان و جراحان هم به ستاد آمده بودند.» ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ، ﻭی ﺗﺎ مدت‌ها ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺖ ﺣﺼﺮ آﺑﺎﺩﺍﻥ در ﻣﻬﺮ 1360 ﻭ آﺯﺍﺩﺳﺎﺯی ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ در ﺧﺮﺩﺍﺩ 1361 آﮔﺎﻫﯽ یافته ﻭ ﺑﺮﺍی ﭘﻴﺮﻭﺯی ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ‌تلویزیون عراق پس از به‌اسارت درآمدن تندگویان، در برنامه‌های خود اعلام می‌کرد: اکنون ایرانی‌ها نه وزیر نفت دارند و نه نفت. دولت وقت تا یک سال به امید بازگشت تندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران کالردون برتی، وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد اما دولت عراق نپذیرفت. ﺑﺎ نزدیک ﺷﺪﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭی ﺍجلاﺱ وزیران ﻧﻔﺖ ﺍﻭﭘﮏ ﺩﺭ ﺑﺎﻟﯽ ﺍﻧﺪﻭﻧﺰی ﺩﺭ 24 آﺫﺭ 1359 ﺩﻭﻟﺖ ایران ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﺿﻮع حمله ﻋﺮﺍﻕ ﺑﻪ ایران ﻭ ﺍﺳﻴﺮ ﺷﺪﻥ وزیر ﻧﻔﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﮐﺎﺭ اجلاس ﻗﺮﺍﺭ ﮔﻴﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎ تلاش ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﺣﺎﻣﯽ آﻥ، این ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﮐﺎﺭ اجلاس ﺣﺬﻑ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ هیات ایرانی ﻓﻘﻂ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﺩﺭ این ﺧﺼﻮﺹ ﺑﻴﺎﻧﻴﻪﺍی ﺻﺎﺩﺭ ﮐﻨﺪ. ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺳﺎﺭﺕ، ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻭی ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ‌ﺍﺵ ﺭﺳﻴﺪ ﮐﻪ آخرین ﻧﺎﻣﻪ ﻣﻮﺭﺥ 24 فروردین 1361 ﺍﺳﺖ.
ادعای عراق درباره خودکشی تندگویان و رد ادعا بر‌اساس شواهد
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ آﺗﺶ‌ﺑﺲ ﻭ پذیرفتن ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪ توسط ایران، ﻓﻀﺎیی ایجاد ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺍﺳﺮﺍ ﻭ مفقودین ﺭﺳﻴﺪﮔﯽ ﺷﻮﺩ. ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ ﺭﺳﻤﯽ ﺩﺭ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﺗﻴﻢ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ آﻗﺎی ﺩﮐﺘﺮ ﻓﻬﻤﯽ (ﺩﮐﺘﺮﺍی ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻴﻦﺍﻟﻤﻠﻞ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ) ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ. یک ﺳﺮﺗﻴﭗ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﻋﯽ تحصیلات ﭘﺰﺷﮑﯽ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ دیگر، ﺗﻴﻢ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﻴﻞ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ. علاوه بر این ﺗﻴﻤﯽ ﺍﺯ ﺻﻠﻴﺐ ﺳﺮﺥ ﻣﺘﺸﮑﻞ ﺍﺯ نماینده ﺻﻠﻴﺐ‌ﺳﺮﺥ ﻭ یک ﻧﻔﺮ از ﺟﻤﻬﻮﺭی اسلامی ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﻴﻤﯽ ﺑﺮﺍی ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺷﻬﻴﺪ تندگویان ﻭ تحویل ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺟﺴﺪ ﻣﻄﻬﺮ آﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺳﻔﺮ کرﺩﻧﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﺣﺪﻭﺩ 11 ﺳﺎﻝ ﺑﺎ آﺯﺍﺩ ﺷﺪﻥ تدریجی ﺍﺳﺮﺍی ایرانی ﺩﺭ 1369 ﺷﻤﺴﯽ، ﺍﺧﺒﺎﺭی ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ تندگویان ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ یافت، ﻭﻟﯽ ﺩﻭﻟﺖ ﻋﺮﺍﻕ اعلام ﮐﺮﺩ ﮐﻪ وزیر ﻧﻔﺖ ﺳﺎﺑﻖ ایران ﺩﺭ 1361 ﺷﻤﺴﯽ ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺑﺎ 1982 میلادی ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﺶ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ این ﺧﺒﺮ، ﺩﺭ 14 آﺫﺭ 1370 هیاتی ﺍﺯ ایران ﺑﺮﺍی ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩ. ﻧﻈﺮ هیات ایرانی این ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻨﺪﮔﻮیاﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﻋﺮﺍﻗﯽ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﺎ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻣﺪﺍﺭﮐﯽ ﺷﺎﻣﻞ ﻋﮑﺲ ﻭ ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻓﻮﺕ ﻭ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ، ﺍین ﻧﻈﺮ ﺭﺍ ﺭﺩ ﮐﺮﺩﻧﺪ. پس از تبادل اسرا و کشته‌شدگان بین ایران و عراق، جسد تندگویان به‌وسیله کمیته بین‌المللی صلیب‌سرخ (ICRC) به ایران تحویل داده شد. معاینات پزشکی‌قانونی و اظهارات اعضای خانواده و برخی آزادشدگان اردوگاه‌ها حکایت از آثار جراحت‌ها، شکستگی‌ها و نشانه‌هایی دارد که نزدیکان و پزشکیان ایرانی آنها را با «شکنجه» و «سوء‌رفتار شدید» مرتبط دانسته‌اند. در منابعی که از خانواده و پزشکان ایرانی نقل شده‌اند، از بریدگی‌های جمجمه، شکستگی‌های متعدد، باز بودن تنه (ادعای خارج‌کردن بخش‌هایی از احشاء)، مومیایی‌کردنِ جسد برای پوشاندن آثار و تلاش برای مخدوش‌کردن زمان مرگ و نشانه‌های دیگر گزارش شده است. همزمان، گزارش‌های بین‌المللی و پژوهش‌هایی که درباره وضعِ عمومی اسرای جنگ ایران-عراق منتشر شدند.
ﺷﻮﺍﻫﺪ ﭘﺰﺷﮑﯽ‌ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻣﺒﻨﯽ ﺑﺮ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻭ ﻗﺘﻞ
علی‌رغم اصرار دولت عراق بر این موضوع که تندگویان خود را حلق‌آویز کرده است اما گزارش‌های پزشکی قانونی با تشریح ادله ﻗﻮی پزشکی و تشریح نشان داد که ﻣﺮگ بر ﺍﺛﺮ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻧﺒﻮﺩﻩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﺧﺸﻮﻧﺖ‌آﻣﻴﺰ ﻭﺿﺪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺟﻨﺎیی ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
مریم تندگویان در گفت و گویی در آبان سال 1402 درباره وضعیت پیکر پدرش گفته است: «بعد از آزادی اسرا و بازگشت آنها به کشور وقتی متوجه شدیم پدرم در بین آنها نیست هیاتی متشکل از پدربزرگ، دایی و دندانپزشک پدرم ( دکتر محمدمهدی اعتمادی دوست صمیمی شهید تندگویان، کسی است که به‌سبب رسیدگی به دندان‌های آن شهید در زمان حیات، برای تشخیص پیکرش همراه هیات اعزامی به عراق رفت تا در صورتی که جسد قابل شناسایی نبود، از روی شکل دندان‌های شهید جنازه را تشخیص دهد) به عراق اعزام شدند. بعثی‌ها بار اول عمدا یک پیکر دیگر را به آنها نشان دادند در‌حالی که قد، مشخصات ظاهری و سایز پدرم با آن پیکر متفاوت بود. بعد از چند روز آنها را بر سر قبر فردی که تازه به خاک سپرده شده بود، بردند و گفتند او اینجا دفن شده اما وقتی فهمیدند خانواده حرف آنها را باور نمی‌کنند بعد از چند روز جنازه اصلی را به آنها تحویل دادند.پیکر پدرم را به‌گونه خاصی مومیایی کرده بودند تا شکنجه‌ها و زمان شهادت را پنهان کنند، دکترِ پزشکی قانونی عراق در گزارشی اعلام کرده بود که تندگویان چند ماه بعد از اسارت به شهادت رسیده و تاریخ اوراق هم مال همان موقع بود ولی به گفته دکتر توفیقی این نحوه عمل که روی این جسد شده، نشان می‌دهد که آنها می‌خواستند زمان فوت را مخدوش کنند. در سالن تشریح با چند برش به ران شهید متوجه شدند که عضله زیر پوست تازه است درحالی‌که روی پوست مانند چرم شده بود؛ از تازگی زیر پوست متوجه شدند او بعد از آزادی اسرا به شهادت رسیده است.» سرانجام پیکر وی در ابتدای سال 1370 به ایران بازگردانده و در تاریخ 29 آذر 1370 در بهشت‌زهرا به خاک سپرده شد. هیات ایرانی بر‌مبنای مشاهدات و معاینات کالبد‌شکافی، تاریخ شهادت وی را در فاصله سال‌های 1368-1367 دانسته‌اند اما روی سنگ قبر او تاریخ شهادت ذکر نشده است.
بازار


نظرات شما