پیام ویژه - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
خیابان را چارهای جز عادیسازی نیست. خیابان را باید چنان که هست، پذیرفت. جایی برای آمدوشد، برای نمایش پوششها، رنگها و آوازهای مختلف. جایی برای کنسرت خیابانی. همچنان که جایی برای عزاداری مذهبی. اما خیابان جای خودفریبی نیست. برای سادهاندیشان سیاست، خیابان شیطانی است در لباس زیبارویی فریبا. گول میزند و به بیراهه میبرد. سنجیدن وزن سیاسی با حضور خیابانی، مصداق خودفریبی است؛ چه تظاهرات و تجمعات باشد، چه تشییع یا کنسرت. جای وزنکشی در صندوق است، نه خیابان.
محمدجواد روح| ماجرای برگزاری و سپس لغو کنسرت همایون شجریان، بار دیگر بحث درباره خیابان و نوع مواجهه جریانات سیاسی و اجتماعی با آن را دامن زده است. سه سال پیش هم، ریشه اصلی منازعهای که حاد شد و به جان باختن مهسا امینی انجامید، خیابان بود. چنان که در اولین شماره «هممیهن» پس از آن مرگ زندگیساز، در یادداشتی با عنوان «ستیز در خیابان» نوشتم: «در گفتار رسمی و توجیهگر گشت ارشاد، خیابان عرصهای متمایز است و مشمول حکمی متفاوت (با درون خانهها). خیابانها منظر و مرئی عمومی، پیشخوان گفتمان رسمی است و نباید و نشاید هر رفتاری در آن عرضه کرد. بر این اساس، زن باید یا در چارچوب خانه بماند و خود را بیاراید یا اگر به خیابان آید، باید چارچوبهای رسمی را پاس بدارد. مبنای این حکم، بیش از آنکه شریعت باشد، حکومت است. چنین است که هرچه شهر بزرگتر و واجد جایگاه و اهمیت سیاسی بالاتر باشد، حکم حکومت نافذتر است». (روزنامه هممیهن، شماره 55، یکشنبه 27 شهریور 1401، صفحه2).
در این سه سال، البته مسئله گشت ارشاد بایگانی شده است. گشتهای خیابانی که دولت سیزدهم بهرغم همه هزینههای برآمده از اعتراضات 1401 درصدد احیای آن بود و حتی در مترو و معابر حجاببانها را راه انداختند؛ دیری است برچیده شده است. لایحه جنجالی حجاب و عفاف هم، با ایستادگی دولت چهاردهم و حمایت و همراهی کلیت نظام سیاسی در مرحله اجرا متوقف شد و حتی دیگر خود تندروها هم، چندان در پیگیری آن جدیتی ندارند؛ چون میدانند این تصمیم فراتر از مسعود پزشکیان و حامیان اوست. بدینترتیب، میتوان گفت مسئله حجاب و دوقطبی حادی که بر سر آن در دولت قبل شکل گرفته بود؛ تا حد زیادی منتفی شده است و گفتمان رسمی نوعی پذیرش غیررسمی را در پیش گرفته است (هرچند هرازچندگاهی به بهانهای، جنجالی راه میاندازند؛ همچون ماجرای اخیر باغ جنت شیراز).
بااینحال، منتفی شدن نسبی مسئله حجاب، بهمعنای پایان مسئله خیابان نیست. همچنان، در نزد عموم گفتمانهای موجود، خیابان میدانی است برای مبارزهجویی و نمایش قدرت. گرایشی که بیشوکم هم در گفتمان رسمی (پوزیسیون ایدئولوژیک)، هم در گفتمان مقاومت (اپوزیسیون تغییرخواه)، هم در گفتمان انقلابگرا (اپوزیسیون سرنگونیطلب) قابلمشاهده است و گاه چنان بر آن پای فشرده میشود که در مقام بدیل و حتی جایگزین صندوق رای، به تعریف و تقدیس درمیآید.
البته، خیابان و نقش و نسبت آن با سیاست، حرف دیروز و امروز نیست. طبیعی است در ساختاری سیاسی که تاسیس آن متکی بر انقلابی تمامخلقی و تودهای بود که بیشترین نمایشها و همایشهای آن در خیابانها رخ میداد، خیابان همچون نمادی از میدان و بازی سیاست مدام بازتولید شود و نیروهای مختلف (از همراهان و حامیان تا معارضان و مخالفان) بخواهند این میدان و این نمایش را از آن خود سازند و هر یک به شکل و صورتی، بخواهند رقبا را از آن بیرون اندازند. به همین خاطر است که هر نسلی و هر دورهای در 47 سالی که از انقلاب میگذرد، تصویر و خاطرهای از خیابان دارد.
از مجادلات و تظاهرات مسلحانه سال1360 تا راهپیماییهای جریانهای ضدتوسعه و تنشزدایی در دهه1370 و از کشیده شدن اعتراضات کوی دانشگاه در 1378 به خیابان تا جنبش خیابانمحور 1388. در دهه اخیر اما، محتوای انقلابی-براندازانه تجمعات و تحرکات خیابانی بر محتوای اعتراضی-انتقادی (که آن را همچنان در چارچوب ساختار نگاه میداشت) چربش یافته است.
این روند از ناآرامیهای ضددولتی دیماه 1396 که به تجمعات و درگیریهای خشونتبار ضدحکومتی ارتقاء یافت، آغاز شد و در ناآرامیهای گستردهتر آبان1398 و اعتراضات مهسا در تابستان و پاییز 1401 تداوم یافت. گرچه مبنای اعتراضات 1396، 1398 و 1401 با یکدیگر متفاوت بود (اولی: سیاسی-ایدئولوژیک، دومی: اقتصادی و سومی: اجتماعی و سبک زندگی)؛ اما در عمل، هر سه مورد به نمایش قدرت خیابانی معترضان و در ادامه، درگیری و خشونت دوسویه انجامید و محتوایی انقلابی-براندازانه را شکل داد.
در واقع، با نگاهی تاریخی میتوان گفت مسئله خیابان که در سال1360 و پس از کشاکشهای پیدا و پنهان در دوران استقرار بر سر تسلط بر نظام تازهتاسیس، به مواجهه خشونتبار پوزیسیون و اپوزیسیون با قربانیان بسیار انجامید؛ در دهههای 70 و 80 بهرغم درگیریها و قربانیانی که به همراه داشت (که البته، تعداد آنان معدود بود؛ از جمله عزت ابراهیمنژاد در 1378 و ندا آقاسلطان در 1388)، در یک چارچوب کلان اصلاحی-اعتراضی و درونساختاری تعریف میشد.
اما مسیر اعتراضات خیابانی از اواخر دهه 90 بهتدریج، به سمت احیای مواجهه پوزیسیون و اپوزیسیون در ابتدای دهه60 حرکت کرد که گرچه آن انسجام تشکیلاتی-تسلیحاتی اپوزیسیون با محوریت مجاهدین خلق را نداشت؛ اما طیفی از اپوزیسیون خارجنشین به همراه حامیان بیرونی تلاش کردند محتوا و مطالبات اعتراضات 96، 98 و بهویژه 1401 را در جهت نفی کلیت سیستم و برانداختن آن، هدایت کنند.
در جریان جنگ اخیر، این جهتدهی بهشکلی آشکارتر و با ورود مستقیم نخستوزیر اسرائیل و بازیگری شاهزاده پهلوی و طیفی از سلطنتطلبان خودنمایی کرد و تلاش داشت با از کار انداختن سپرهای امنیتی-انتظامی ساختار حاکم، راه را برای اعتراضات و درگیریهای خیابانی باز کند و بهنوعی، حمله بیرونی قرار بود کاتالیزور انقلاب درونی باشد. اما خودداری اکثریت قریببهاتفاق جامعه از همراهی با نیروی متجاوز، مانع از اجرای این سناریو شد. همانگونه که در سالهای 96، 98 و بهویژه 1401 نیز، رویای اپوزیسیون برانداز برای ارتقای اعتراضات به حرکتی انقلابی، صادقه از آب درنیامد.
دلیل ناتمام ماندن و ناکام ماندن این سناریوها، البته آن نیست که بخش گستردهای از جامعه نسبت و تناسبی با رویکردها، سیاستها، عملکردها و در نهایت خروجی ساختار حاکم ندارد و حتی تغییر کلان در مناسبات موجود را نمیخواهد. این مطالبه و خواست در بخش قابلتوجهی از جامعه دیده میشود. چنانکه در انتخابات سال گذشته، بیش از 50درصد واجدین حق رای پای صندوقها نیامدند؛ آنهم در شرایطی که تفاوتی معنادار میان رویکردها و مواضع دو نامزد نهایی وجود داشت. اما با این وجود، دستکم نیمی از واجدین حق رای (چه از منظر ناامیدی از صندوق رای برای تغییر و چه تعارض با سیستم و چه انفعال و مشارکتگریزی و چه هر دلیل دیگر) پای صندوق نیامدند و به نظر هم نمیرسد روند تحولات یک سال گذشته، آنان را از تصمیم خود پشیمان کرده باشد (اگر بخشی از رایدهندگان با آنان همسو نشده باشند).
دلیل آنکه قریببهاتفاق ناراضیان، ناامیدان و مخالفان وضع موجود در جریان جنگ اخیر و حتی در اعتراضات 1401، در جهت تکمیل سناریوی اپوزیسیون سرنگونیطلب برنیامدند؛ دقیقاً به تجربه انقلاب و اعتراضات خیابانی ادوار مختلف از جمله در سال 1388 بوده است که در عمل، نشان داد خیابان معمولاً نتایجی معکوس خواست و اهداف بانیان و ناراضیان به دست میدهد و حتی به تسلط بیشتر نیروهای رادیکال و سازمانیافته میانجامد.
از سوی دیگر، هزینه سیاستورزی خیابانی نیز در قیاس با سیاستورزی انتخاباتمحور و مدنی بسیار بالاست. در نتیجه، خیابان از منظر اکثریت ناراضیان، گزینهای با هزینه بالا و نتایج نامعلوم و حتی معکوس مینماید که آن را از حیث هزینه/فایده غیرموجه میسازد؛ چه برای تکتک و فرد فرد معترضان و تغییرخواهان خیابانی و چه در سطح کلیت جنبش و حرکت اعتراضی.
اما این فقط معترضان و ناراضیان و سرنگونیطلبان نیستند که تجربه نشان میدهد توسل آنان به خیابان بهعنوان «ابزار تغییر سیاست»، دستاوردی برایشان به همراه نداشته است و در تحلیل نهایی، جز «سوژههایی نمادین» برای یادبودها و نکوداشتها (آنهم، اگر در حافظه تاریخی عمومی بماند)؛ محصولی از پاشیدن بذر اعتراض در خیابان برنداشتهاند. در نگاهی کلان، گفتمان رسمی و حاکم نیز از تقدیس و تکریم خیابان حاصل چندانی برنداشته است. مراسم مختلفی که هر سال در ایام مختلف برگزار میشود و آن را همچون نوعی «بیعت» بازنمایی میکنند، تاثیر چندانی در تقویت موقعیت و ارتقای قدرت واقعی ساختار سیاسی بازی نمیکند.
برخلاف صندوق رای که در آن، میزان مشارکت و رقابت انتخاباتی، مقولهای قابلسنجش است و افزایش یا کاهش آن، میزان مشروعیت و جایگاه ساختار سیاسی را به ناظران درونی و بیرونی نمایش میدهد؛ تظاهرات خیابانی، عملاً بیش از وجه نمادین کارکردی ندارد. حتی تشییع چهرهها و مقامات حکومتی که گاه میلیونها نفر در آن حضور مییابند، بهمعنای تایید سیاستهای حاکم و یا همراهی جامعه با جریانهای همسو یا منتسب با آنان نیست. چنانکه همین پارسال، تشییع رئیس دولت سیزدهم با انبوه جمعیت همراه بود؛ اما کمتر از 50 روز بعد، اکثریت رایدهندگان رئیسجمهوری از جناح مخالف آن دولت را برگزیدند.
این، همان تفاوت بارز خیابان و صندوق رای است. در خیابان، اکثریت خاموش دیده نمیشوند و هر نیرویی میتواند با تکیه بر افرادی که در حمایت از او به خیابان آمدهاند، مدعی نمایندگی خواست و مطالبات عمومی شود. بهویژه آنکه، این اعتراضات یا تظاهرات خیابانی، نه به شکل سازمانیافته و مبتنی بر اعضا و هواداران احزاب و تشکلهای سیاسی و اجتماعی، بلکه به شکلی تودهای و مبتنی بر فراخوان عمومی (چه از سوی پوزیسیون و چه اپوزیسیون) صورت میگیرد و حتی نمیتوان ادعا کرد که الزاماً تمامی حاضران در تجمع، با فراخواندهندگان همسویی و چسبندگی گفتمانی و فکری دارند؛ چه رسد به اکثریتی که در آن حضور ندارند.
حال آنکه در انتخابات، وزن همه نیروها بر اساس آرای کاندیداها روشن است و درعینحال، درصد بخش خاموش یا مخالف شرکت نیز مشخص است که میتوان با مقایسه آرای هر دوره با دورههای قبل، حتی رویکرد و نگاه طیفهای مختلف رایندادگان را نیز تحلیل کرد. به این معنا، بخش خاموش جامعه چه در سیاستورزی خیابانی و چه در سیاستورزی انتخاباتی مشارکت دارد؛ اما برخلاف صندوق رای، در خیابان غایبان دیده نمیشوند و ازاینرو، به حاضران احساس قدرت و حتی اکثریت داشتن دست میدهد. حال آنکه در واقعیت اجتماعی، ممکن است جریان اقلیت و یا حداکثر یکی از نیروهای اقلیت باشند.
اعتراضات 1401 حرکتی با «مطالبه محدود و مقاومت نامحدود» بخش بزرگی از جامعه ایران بود که یک زندگی معمولی با حق آزادی پوشش میخواست. اپوزیسیون سرنگونیطلب میخواست این مطالبه محدود را به مطالبه نامحدود و حرکت اعتراضی اجتماعی را به انقلابی سیاسی ارتقاء دهد که با وجود همه تلاشها و تبلیغات، به نتیجه نرسید.
در مقابل، پوزیسیون ایدئولوژیک و تندرو (که دولت سیزدهم و مجلس یازدهم را در دست داشت)، میخواست با ابزار خشونت و قدرت در پوشش قانون، مانع از تنوع و تکثر پوشش در خیابان شود. اما این جریان هم، ناکام ماند و دچار انفعال و انزوا (حتی درون ساختار سیاسی) شد. این ناکامی دوسویه اپوزیسیون و پوزیسیون، جا دارد فراتر از مسئله حجاب دیده شود و با بازخوانی تجربیات 47ساله پس از انقلاب، به این نتیجه مشخص رسید که خیابان صحنه وزنکشی سیاسی نیست. خیابان را باید از وجه مبارزاتی و ایدئولوژیک آن (چه در روایت انقلابیگرای اپوزیسیون و چه روایت بیعتنمای پوزیسیون) رها کرد.
تجربه نشان داده که از خیابان برای هیچ نیروی سیاسی، آبی گرم نمیشود؛ حتی اگر مدتی خیابان را گرم کنند و از گرمای آن مست شوند. خیابان را چارهای جز عادیسازی نیست. خیابان را باید چنان که هست، پذیرفت. جایی برای آمدوشد، برای نمایش پوششها، رنگها و آوازهای مختلف. جایی برای کنسرت خیابانی. همچنان که جایی برای عزاداری مذهبی.
اما خیابان جای خودفریبی نیست. برای سادهاندیشان سیاست، خیابان شیطانی است در لباس زیبارویی فریبا. گول میزند و به بیراهه میبرد. سنجیدن وزن سیاسی با حضور خیابانی، مصداق خودفریبی است؛ چه تظاهرات و تجمعات باشد، چه تشییع یا کنسرت. جای وزنکشی در صندوق است، نه خیابان. خیابان را به رهگذران و عاشقان زیر باران بسپاریم...
بازار ![]()